سلام عرض میکنم به شما دوستای همیشه همراه...
این بار یه داستان جالبی رو براتون تهیه کردم ،امیدوارم که خوشتون بیاد...
نظر یادتون نره!!!
مباهله
در آیه61 آل عمران می خوانیم:
هر گاه بعد علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده ،(باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند ،به آن ها بگو:بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم،شما هم فرزندان خود را دعوت کنید ،ما زنان خویش را دعوت نماییم،شما هم زنان خود را،ما از نفوس خود دعوت کنیم ،شما نیز از نفوس خود ،آنگاه مباهله کنیم و لعن خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم.
مباهله از نظر مفهوم متداول که از آیه فوق گرفته شده به معنی نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است،به این ترتیب افرادی که باهم درباره مسأله مهم مذهبی گفت و گو دارند در یکجا جمع شوند و به درگاه خدا ابتهال و تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا و مجازات کند.
سال دهم هجرت بود،پیامبر اسلام(ص) قبلأ نامه ای به اسقف نجران(روحانی بزرگ مسیحیان به نام ابوحارثه) نوشته بود و او و مردم مسیحی نجران را به اسلام دعوت کرده بود.
نجران با هفتاد دهکده تابعه خود ،در نقطه مرزی بین حجاز و یمن قرار داشت و ساکنان آن مسیحی بودند. اسقف نامه پیامبر(ص) را با دقت خواند و در جلسه شورایی خود مطرح کرد،یکی از افراد برجسته شورا به نام شرحبیل که فردی اندیشمند و کاردان بود،گفت:من در امور مذهبی ،تخصص ندارم،ولی ما مکرر از پیشوایان مذهبی خود شنیده ایم که روزی مقام نبوت از نسل اسحاق(ع) به نسل اسماعیل (ع) منتقل میشود،محمد(ص) که از نسل اسماعیل(ع) است،بعید نیست همان پیامبر موعود باشد باید به تحقیق پرداخت.
با این نظریه موافقت شد،شصت نفر از ارزنده ترین و داناترین مردم نجران که در رأس آن ها سه نفر از پیشوایان مذهبی شان قرار داشتند،بصورت هیئتی به سوی مدینه حرکت کردند.
هیئت وارد مدینه شدند و به محضر رسول خدا(ص) رسیدند و بحث و بررسی آغاز شد و ادامه یافت،سرانجام نمایندگان نجران به پیامبر(ص) گفتند: گفت و گوهای شما ما را قانع نمیکند،راه این است که در وقت معین و در نقطه معینی با یک دیگر مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم و از خدا بخواهیم دروغگو را هلاک کند.
دراین هنگام آیه فوق بر پیامبر نازل شد،پیامبر(ص) مطابق فرمان خدا،حاضر به مباهله شد.وقت و محل مباهله در نقطه ای بیرون شهر مدینه در دامنه صحرا تعین شد.هیئت نجران از حضور پیامبر خارج شدند و سران هیئت در مجلس محرمانه خود گفتند: هر گاه محمد با افسران وسربازان خود به میدان مباهله آمد و به مباهله خود جلوه مادی داد،متوجه میشویم او غیر صادق است و با او مباهله میکنیم و اگر با جگر گوشه ها و فرزندانش با وضعی پیراسته از هرگونه تظاهر به شکوه مادی آمد،پیدا است که او پیامبر راستگو است،که به قدری به خود و نبوتش اطمینان دارد که حاضر است خود و نزدیکانش را در معرض خطر قرار دهد. اگر چنین شد،ما با او مباهله نمیکنیم.
آن ها در این گفت و گو بودند که ناگاه قیافه نورانی پیامبر(ص) و چهار تن دیگر نمایان گردید.آن چهار تن علی(ع)،فاطمه(س)،حسن و حسین(ع) بودند.
اسقف گفت: من چهره هایی را مینگرم که هرگاه دست به دعا بکنند و از خدا بخواهند که کوهی از مکه را از جا بکند،بی درنگ کنده میشود،بنابراین مباهله نکنید،کا اگر مباهله کنید همه مسیحیان هلاک میشوند و در سراسر زمین تا قیامت یک نفر مسیحی باقی نمیماند.
مسلمانان از مهاجر و انصار برای تماشای صحنه، از مدینه خارج شده بودند،هیئت نجران از مباهله منصرف شد و حاضر شدند هر سال جزیه(مالیات سالیانه) بپردازند و در برابر آن،حکومت اسلامی از جان و مال آن ها دفاع کند.