سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزى حضرت امیرالمؤمنین على صلوات الله علیه از جلوى مغازه قصّابى که داراى گوشت‌هاى خوبى بود عبور نمود، همین که چشم قصّاب به آن حضرت افتاد، عرضه داشت:

یا امیرالمؤمنین!

گوشت خوب و مناسبى دارم، مقدارى از آن را براى منزل خریدارى نمائید.

امام على علیه السلام فرمود:

پول همراه خود ندارم، قصّاب گفت:

مشکلى نیست، من بابت پول آن صبر مى‌کنم؛ و هر موقع توانستى پولش را بیاور.

حضرت فرمود:

خیر، من نسبت به خرید گوشت صبر مى‌نمایم؛ و نسیه نمى‌خرم، و بدون آن که گوشت خریدارى نماید به حرکت خود ادامه داد و رفت.






تاریخ : پنج شنبه 95/4/24 | 7:57 عصر | نویسنده : امیرحسین صیادمحمدی | نظرات ()

سلام،امیدوارم از داستانی که بعد از ماه هااا براتون تهیه کردم خوشتون بیاد...

الکی مثلا من نمیدونم خوشتون میاد!!!

حضرت ابراهیم؛ بعد از نه پشت به حضرت نوح می‌رسد یا به عبارت دیگر حضرت نوح؛ جد دهم حضرت؛ ابراهیم است، حضرت ابراهیم؛ بعد از گذشت 21 قرن از طوفان حضرت نوح؛ در شهر «فدارام» که در کردستان عراق است متولد شده است. در آن موقع شخصی به نام «نمرود» پادشاه آن مملکت بود و ادعای معبودیت می‌کرد و مردم آن زمان بیشتر بت‌پرست بودند. روزی نمرود بر تخت پادشاهی خود نشسته بود و راهبان و ستاره‌شناسان دور و جمع شده بودند و او را کرنش می‌کردند ولی بسیار غمگین و اندوهناک بودند. نمرود از آنها پرسید که چرا امروز ناراحت و غمناک هستید؟ ستاره‌شناسان گفتند: ادامه مطلب...




تاریخ : چهارشنبه 94/10/16 | 7:1 عصر | نویسنده : امیرحسین صیادمحمدی | نظرات ()

سلام...

حرفی ندارم،بخونید قشنگه!!!

رسول خدا فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت :یا رسول الله ، خداوند مرا با هدیه اى به سوى تو فرستاد که پیش از تو به هیچکس چنین هدیه گرانبهائى اعطا نفرموده است .

پیامبر پرسید: هدیه چیست ؟
گفت : صبر، بهتر از آن قناعت ، بهتر از آن رضا، بهتر از آن زهد، بهتر از آن اخلاص ، بهتر از آن یقین است و اصل همه اینها توکل .

رسول خدا فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت :یا رسول الله ، خداوند مرا با هدیه اى به سوى تو فرستاد که پیش از تو به هیچکس چنین هدیه گرانبهائى اعطا نفرموده است .

پیامبر پرسید: هدیه چیست ؟
گفت : صبر، بهتر از آن قناعت ، بهتر از آن رضا، بهتر از آن زهد، بهتر از آن اخلاص ، بهتر از آن یقین است و اصل همه اینها توکل .
پیامبر مى فرماید: پرسیدم توکل بر خدا به چه معنى است ؟ ادامه مطلب...




تاریخ : دوشنبه 94/5/19 | 8:21 عصر | نویسنده : امیرحسین صیادمحمدی | نظرات ()

سلام...

از شما دوستان دعوت میکنم که این داستان رو بخونید..!

لحظات آخر زندگی امام صادق علیه السلام بود.امام دقایق آخر عمر خود را طی می کرد. پلکها روی هم افتاده بود. ناگهان امام پلکها را از روی هم برداشت و فرمود:«همین الآن جمیع افراد خویشاوندان مرا حاضر کنید. »مطلب عجیبی بود.در این وقت امام همچو دستوری داده بود. همه جمع شدند.کسی از خویشان و نزدیکان امام باقی نماند که آنجا حاضر نشده باشد.همه منتظر و آماده که امام در این لحظه حساس می خواهد چه بکند و چه بگوید. ادامه مطلب...




تاریخ : شنبه 94/4/20 | 7:7 عصر | نویسنده : امیرحسین صیادمحمدی | نظرات ()

سلام...

از شما دوستان دعوت میکنم که این داستان رو بخونید..!

لحظات آخر زندگی امام صادق علیه السلام بود.امام دقایق آخر عمر خود را طی می کرد. پلکها روی هم افتاده بود. ناگهان امام پلکها را از روی هم برداشت و فرمود:«همین الآن جمیع افراد خویشاوندان مرا حاضر کنید. »مطلب عجیبی بود.در این وقت امام همچو دستوری داده بود. همه جمع شدند.کسی از خویشان و نزدیکان امام باقی نماند که آنجا حاضر نشده باشد.همه منتظر و آماده که امام در این لحظه حساس می خواهد چه بکند و چه بگوید.

 «امام همینکه همه را حاضر دید،جمعیت را مخاطب قرار داده فرمود:شفاعت ما هرگز نصیب کسانی که نماز را سبک می شمارند نخواهد شد






تاریخ : شنبه 94/4/20 | 7:7 عصر | نویسنده : امیرحسین صیادمحمدی | نظرات ()

سلام خدمت شما عزیزان...

امیدوارم خوشتون بیاد!!!

نظررررررررر؟!

در زمان حضرت یحیی پیغمبر پادشاهی بود به نام (هیرودیس ) که به یحیی علاقه مند و او را مرد عادل ، و رعایت حال او را می نمود .
وقتی پادشاه با زنی زانیه رابطه داشت آن زن که کمی پیر شد دختر خود را آرایش کرد و نزد شاه جلوه می داد تا عاشق او شد ، خواست با او ازدواج کند . از یحیی پیغمبر سوال کرد ایشان طبق دین مسیح آنرا جایز ندانست . از اینجا کینه یحیی به دل زن رسوخ کرد .
مادر دختر وقتی پادشاه را مست شراب دید ، ادامه مطلب...




تاریخ : پنج شنبه 94/4/4 | 6:25 عصر | نویسنده : امیرحسین صیادمحمدی | نظرات ()

سلام خدمت شما عزیزان...

امیدوارم از اولین داستان بعد از ماه ها خوشتون بیاد!!!

منتظر نظراتتون هستم..!

روزى یک نفر نصرانى به محضر مبارک امام جعفرصادق علیه السلام شرفیاب شد و پیرامون تشکیلات و خصوصیّات بدن انسان سؤ ال هائى را مطرح کرد؟

امام جعفر صادق علیه السلام در جواب او اظهار داشت :

خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه ترکیب کرده و آفریده است ، تمام بدن انسان داراى 246 قطعه استخوان ، و 360 رگ مى باشد.

رگ ها جسم انسان را سیراب و تازه نگه مى دارند، استخوان ها جسم را پایدار و ثابت مى دارند، گوشت ها نگه دارنده استخوان ها هستند، و عصب ها پى نگه دارنده گوشت ها مى باشند.

سپس امام علیه السلام افزود:

خداوند دست هاى انسان را با 82 قطعه استخوان آفریده است ، ادامه مطلب...




تاریخ : چهارشنبه 94/4/3 | 7:26 عصر | نویسنده : امیرحسین صیادمحمدی | نظرات ()
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پاتوق مقالات شما